جومونگ تاریخ ایران را به یغما برد
سریال افسانه جومونگ (ساخته کشور کره جنوبی) در واقع بخشی از تاریخ ایران را ربوده است. آنها نام ارمنستان را لاک گرفته و بر آن سرزمین «بویو» گذاردهاند فرمانروایی ایران را هم سلسله «هان» نامیدهاند. در تاریخ سلسله (هان) سواره نظام زرهپوش وجود ندارد این سواره نظام بنا بر همه اسناد تاریخی مربوط به ارتش پارت ایران بوده است.
به قول «ارد»، بزرگ اندیشمند و متفکر ایرانی: سرزمینی که اسطورههای خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش میکند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند.
شجاعت پادشاه ایران مهرداد اشکانی گویای این سخن ارد بزرگ است که: برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
مهرداد دستور داد ارتش ایران بازسازی شود استراتژی نظامی خاص اشکانیان، جنگهای نامنظم توسط کمانداران ورزیده بود که شالودهء ارتش اشکانی را تشکیل میدادند. گروههای سوارکار چالاک و کمانداران قابلی که میتوانستند در حال سوارکاری، از هر سویی، هر هدفی را نشانه روند. علاوه بر این، تمرینات گروهی پیوسته آنها،در میدان نبرد، الگوهای نامنظم ولی هدفمندی از حرکت اسبها را ایجاد میکرد، که به نحوه ای غیر قابل پیشبینی،به هر سمت و سویی میتاختند و به طور فردی یا گروهی شلیک میکردند. بخش دیگر سپاه مهرداد دوم سواره نظام زرهپوش ایران که در باختر به آن سوارکاران شوالیه و در خاور به آنها سوارکاران آهنین میگفتند تشکیل میداد تمام بدن آنها و حتی بدن اسبهایشان پوشیده از آهن بوده و بدین شکل هر سپاهی را شکافته و به تسلیم وادار مینمودند.
فرمانروای ایران یاغی هان باختر و خاور را مطیع خویش نمود و با ووتی فغفور فرمانروای چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود.
مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند …
کشف بقایای بزرگ خاندان فلش مموری !
۲۱۳ سال قبل از میلاد مسیح قدمت داره
گر نگه دار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد . . .
زبونم مو در آورد آخه !
خوب دقت کنین
شما بودی حرف زدی پشت سر من !؟
بزنم قاب عکس بشی رو دیوار ؟!؟ ها ؟
از این حرکتا کردین تا حالا !؟
اینا از ما یاد گرفتن یا ما از اینا !؟
آبگرمکن
یادش بخیر رفته بودم مالزی !
این قسمتش از سفر من همش پشت فرمون بودم !
صادقانه جواب بدین انصافا !
یه بار هم یه غواص نجات دادم باهاش !
اکسیژنش تموم شده بود !
جا نمیرفت لعنتی !
از پت و مت کمک گرفتم ! دستشون در نکنه
بعد از چند سال رفتیم فال قهوه گرفتیم
نتیجه این بود که توجه نمیکنم به کارام اصلا !
اس ام اس عاشقانه بسیار غمگین جدید
SMS Asheghaneh
•
•
•
عشق یک حس مه آلود است
انتهایش را کسی هرگز نمی داند …
•
•
•
اس ام اس عاشقانه بسیار غمگین جدید
SMS Asheghaneh
•
•
•
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺯﻭﺍﯾﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ
•
•
•
اس ام اس عاشقانه بسیار غمگین جدید
SMS Asheghaneh
•
•
•
گندم خال تو آن روز که دیدم گفتم
خرمن طاعت ما بر سر این دانه رود
•
•
•
ادامه را در دانلود بخوانید
دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای آرمین ۲AFM به نام صدامو داری
حجم3.79MB
فایل به صورت mp3 است
صدامو داری
به احترامت هیچوقت حتی ، من
نمینداختم نگامو جایی
رفتی با اینکه میدونستی
تو رو دوست داشتم و رو هیچکی نی اون حسی
که رو تو بود و هست
شاید از اولشم من بودم که نباید میذاشتم رو تو دست
رو همه خوبی هام بستی چطور چشاتو
هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو
ببین چه دپرسم ببین چه بی حسم
دیگه من حتی به خودمم نمی رسم
اصلا بی خیال
دیگه گذشت از درد و دل
منو تو هردو تامون شدیم دیگه هر دو ول
یه شب با این ،یه شب با اون
هزار تا کصافط کاری داریم به همرامون
منکه از تو بیشتر بود حاشیم
منکه حتی اگه تو نباشی ام
فقط به تو فک میکنم و تورو میخوام
چیه فک کردی مثل تو لا…ش.یــــم
دیگه خستم از خاطرات موندگارت
بدم میاد از اون نگاهت
برو نمیخوام بر گردی پیشم چون
خوب میدونم که کنارش خوبه حالت
____________
وقتی نیستی معاشرت با همه سخته
بگو مست کنار کی میخوابی آخر هفته
ها چیه چپ نگاه میکنی طلب کاری؟
جدیدا در اومدی از فاز طرفداری
دل من ، با دل تو، که یکی نیست
بد بخت قیافتو ببن- ترکیدی
مسیرامون هم از هم جداست ،دیدی
باشه تو خوبی اصلا تو راست میگی
چیه، فک کردی مثل تو هولم
مو بیچاری یکی لم داده تو بغلم
تو که رفتی حرمت یه سری چیزارو
جلو دوستام نگه میداشتی اقلاً
خوتو ببین که چقد فس فسی
منم یه عصبی استرسی
که به همه میپرم چون هیچوقت دوست نداشتم
که ببینم اسم تو میاد کنار اسم کسی
__________
راستی بگو بینم هنوز باهاشی یا
این بد بختم رفت قاطی داداشیا
قاطی همونایی که کردی تو بهشون بدی
همون بیچاره هایی که دورشون زدی
آخه خیانت کردی به من تو چطور
تو اون حالت باید میگرفتم مچتو
برو خوش باش باهاش ولی بدون
که زودگذره این روزای خوش تو
خیالت تخت که واست دل ، تنگ نمیشه
بعد تو به هیچکسی دلگرم نمیشه
چرا نگران منی حالمو میپرسی
حال من، که از این بهتر نمیشه
پس بهتره که ندیم به دوستیمون کشش
تو هم خواهشا دیگه از ما بیرون بکش
چون دیگه مهم نیست بخوای باشی تو با کسی
سریعتر خوشحالم کن، با یه خداحافظی
مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ،
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ،
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ،
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ،
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت ،
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، فاطمه ، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی ، دست پر میام ...
فاطمه باز هم خندیده بود ،
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ،
برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر فاطمه آمد توی ذهنش ، فاطمه دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید فاطمه می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- بیچاره ،
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ،
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ،
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ،
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ،
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ،
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ،
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ،
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ،
جوان دزد فرار کرد ،
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا،
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش
دستش داغ شد
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ،
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید فاطمه چه شد
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید فاطمه هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست .
داستان کوتاه ازدواج شاهزاده
روزی روزگاری دخترکی فقیر دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود.
دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمیکرد.
خانواده ی دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه می کردند که دل از این عشق ناممکن برگیرد.
و به خواستگارانی که مانند خودش فقیر بودند پاسخ دهد.اما او تنها لبخند میزد .
او میدانست که همگان تصور میکردند او عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده …
اما خودش میدانست که تنها مهر پاک او را در سینه دارد . روزگار گذشت تا خبری در شهر پیچید .
پادشاه تصمیم گرفته بود دخترکی را از طبقه اشراف شهر برای پسرش انتخاب کند.
اما پسر از پدر خواست تا شرط ازدواجش را خودش تعیین کند. پادشاه قبول کرد .
و شاهزاده روزی تصمیم خود را اعلام کرد…
وی گفت فلان روز تمام دختران دوشیزه ی شهر به میدان اصلی شهر بیایند
تا من همسرم را از میان آنان برگزینم .
همه دختران خوب و بد زشت و زیبا و فقیر و دارا به میدان شتافتند و پسر پادشاه در انجا گفت
من قصد دارم همسرم را از میان دختران شهر خودم انتخاب کنم اما تنها یک شرط برای همسر من واجب است
که من آن شرط را بازگو نمیکنم. تنها یک خواسته دارم …
من به تمامی دختران شهر تخم گلی را میدهم و آنان باید تخم گل را پرورش دهند و پس از مدتی گلی زیبا از آن رشد کند.
هر دختری که سلیقه ی بیشتری را به خرج دهد و گلدان زیباتری را برای من بیاورد همسر آینده ی من خواهد بود.
دختران با شور و شعف تخم گلها را گرفتند که در میان آنها دخترک دل سپرده نیز تخمی از دستان پسر پادشاه گرفت…
دوستان دختر او را مسخره کردند که چرا فکر میکنی پسر پادشان میان این همه دختران با سلیقه ی شهر تو را انتخاب میکند …!
اما دخترک لبخندی زد و پاسخ داد پرورش گلی که او خواسته نیز برایم لذت آور است...
روزها گذشت و کم کم زمان به روز موعود نزدیک میشد …
اما دخترک هر چی بیشتر به گلدان خود میرسید و به آن آب میداد
و از آن مراقبت میکرد گلی از آن نمی رویید … او روز به روز افسرده تر میشد .
به گفته ی دوستانش پی میبرد . تا روز موعود ….
که همه دختران شهر با گلدانهایی زیبا و خوشبو راهی قصر شدند …
یکی گلدانی از یاس های وحشی و دیگر نیز گلدانی از رز های سرخ در دست داشتن
یکی شب بوهای معطر و دیگری لاله های قرمز…
اما دخترک عاشق با گلدانی خشک و خالی راهی شد.
تنها به این امید که یک بار دیگر پسر پادشاه را ببیند …
شاهزاده که گلدانها را یکی یکی میگرفت چشمش به گلدان دخترک افتاد و او را صدا کرد …
سپس به نزد پدرش رفت و در گوش او چیزی گفت و پادشاه لبخندی به لب اورد …
پسر پادشاه بانگ بر آورد که همسر آینده من این دخترک است که گلدان خالی به همراه آورده …
همهمه ای راه افتاد همه حتی دخترک با تعجب به وی نگاه میکردند…
که پسر پادشاه گفت: مهمترین شرط من برای ازدواج صداقت همسرم بود …
در حالیکه تمام تخم گلهایی که به دختران دادم سنگ ریزه ای بیش نبود و قرار نبود گلی از آن بروید !
و تنها کسی که به دروغ متوسل نشد این دخترک بود …!
پس وی هیچ گاه در زندگی به من دروغ نخواهد گفت .
منتظر داستان های بعد باشید..
پ نه پ (سری اول)
- رفتیم بلیط کانادا بگیریم، زنه میگه سیاحتیه؟ میگم پ نه پ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد!
- سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟! پ نه پ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!
- رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟ پ نه پ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
- رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟ پ نه پ اومدم کتابا رو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا!
- سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟... میگم پ نه پ دعای ابوحمزه ثمالیه!
- رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟ میگم: پ نه پ همین جا میخورمش.
- رفتم آزمایش ادرار. یارو میگه ادراره؟ میگم: پ نه پ سکنجبین برو کاهو بیار بزنیم توش بخوریم!
- کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟ پ نه پ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
- داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم اومده میگه جدی حال میده؟ میگم پ نه پ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم!
- تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می خوای گاز بزنی؟
پ نه پ من می خوام لیس بزنم...
- رفتم بانک پول بگیرم کارمنده میگه پول رو میبرین؟ گفتم پ نه پ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....
- رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932 گفت: تالیا داری؟ پ نه پ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد!
- رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه! پ نه پ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!
- با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده یارو میگه نون می خوای ؟ پ ن پ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم.
- تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟ میگم پ نه پ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه
ادامه در دانلود بخوانید
همه چیز در مورد جن
۱- جن جانوریست دارای شعور و فیزیکی غیر ارگانیک که از لحاظ شان وجودی از دید ادیان پایینتر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یاjinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که پوشیده شده و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست.
۲- خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان اعجاب آور است عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک در وجودش مانند بارباپاپا می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود و بسیاری از چیزها را در یک آن جا به جا کند همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد می تواند مثلا ظرف 5 دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگرد.
ادامه در دانلود بخوانید
تبلت چگونه زندگی مجازی شما را متحول میکند؟! تجربه شخصی من از کار با «گلکسی تب»
آن دسته از خوانندگان که مشترک فید وبلاگ هستند، چند وقت پیش در یکی از پستها خواندند که قصد تهیهگلکسی تب دارم. من آن زمان از خوانندگان خواسته بودم که در مورد فارسیسازی این گجت، راهنمایی کنند.
خوب! تبلت را مدتی پیش از طریق «دیجی کالا» تهیه کردم و با اندکی دردسر رام فارسی را نصب کردم.
بعضی از دوستان و خوانندگان از من خواستهاند که تجربهام را در مورد کار با تبلت به صورت عام و گلکسی تب به صورت خاص، به اشتراک بگذارم.
در این پست، من به جای اینکه اطلاعات و آمار و اعداد سایتهای معتبر را در مورد گلکسی تب، ترجمه کنم و در اینجا بیاورم، سعی میکنم بر تجربه خودم متمرکز شوم. شما میتوانید با جستجویی مختصر بهترین مرورها را در وب پیدا کنید و با استفاده از آنها و پست من، اطلاعات خود را تکمیل کنید.
- تبلت یک گوشی با صفحه نمایش بزرگ است. من واقعا نمیدانم فلسفه استفاده از وسیلهای، بین گوشیهای روتین و لپتاپها چیست؟
واقعیتش را بخواهید، من هم در هنگام خرید تبلت، همین شک و تردید را داشتم. خوب، آخر چه معنی دارد، یک اسمارتفون خوب و یک نتبوک یا لپتاپ پرتابل برای کار آدم کفایت میکند. تبلت این میان به چه دردی میخورد؟! اما این تردید من تا حدی زیادی بعد از خرید تبلت برطرف شد.
ادامه را در دانلود بخوانید
مادهباورییا ماتریالیسم (به انگلیسی: Materialism) یا مادهگرایی:به دیدگاهی گفته میشود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همهی چیزها از ماده تشکیل شدهاند و همهی پدیدهها (از جمله آگاهی) نتیجهی برهمکنشهای مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها چیز است وواقعیت عملاً همان کیفیتهای در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است. ماتریالیسم یک مکتب فلسفی میباشد که در مقابل مکتب ایدهآلیسم مطرح شدهاست. شاخههای مهم آن مادهباوری مکانیکی و مادهباوری دیالکتیکیمیباشند. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیانگذاری کرد و مادهباوری دیالکتیک را مارکس.
مادهباوری و مادیگرایی
برای هردوی این واژه ها در زبان انگلیسی یک معادل وجود دارد: materialism با این وجود، بین دو واژه ی مادهباوری و مادیگرایی تفاوت معنایی فاحشی وجود دارد:
- مادهباوری: به کسی گفته میشود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همهی چیزها از ماده تشکیل شدهاند و همهی پدیدهها (از جمله «آگاهی») نتیجهی برهمکنشهای مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها «چیز» است و «واقعیت» عملاً همان کیفیتهای در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است.
- مادیگرا:به کسی گفته میشود که رسیدن به آسایش جسمانی را بالاترین ارزش میداند. چنین افرادی پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر و کالاهای بیشتر (خانه، ماشین، لوازم، ...) هستند و چیزی بیشتر از اینها را نمیبینند و/یا نمیخواهند.
غالباً عامدانه یا غیرعامدانه این دو واژه با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند. مثلاً گفته میشود "کسانی که جهان را چیزی جز ماده نمیدانند، پیوسته به دنبال مادیاتاند."
ادامه را در دانلود بخوانید
ورزش
ورزش به تمامی گونههای فعالیت فیزیکی بدن گفته میشود که شرکت کنندگان آن میتوانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان و یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند. ورزش میتواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایهٔ رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در این گونه ورزشها شرکت کنندگان باید درجهای از توانمندیهای مربوط به آن رشته را دارا باشند به ویژه در ردههای بالاتر. هم اکنون با در نظر گرفتن ورزشهای تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزشهای گروهی میتواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دسته بندی کند و تیمها با هم رقابت کنند.اینکه گونههایی از فعالیتهای غیر فیزیکی وجود دارد که گاهی آنها را به ورزش نسبت میدهند؛ برای نمونه میتوان به ورقبازی وبازیهای تختهای اشاره کرد.
تعریف ورزش به هدف و منظور از انجام آن بستگی دارد:
برای نمونه رقابت های شنا که در برابر هزاران نفر در یک استخر سرپوشیده ویژه مسابقات انجام میگیرد یک گونه از ورزش بشمار میرود در حالیکه شنا در یک استخر معمولی یا در دریا یک تفریح شمرده میشود.
رشتههای فراوانی در ورزش وجود دارند و مردم زمان و هزینه زیادی را چه به عنوان شرکت کننده و چه به عنوان تماشاگر صرف ورزش میکنند.
ورزش و ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به قالب یک حرفه و فعالیت درآمدهاست و تعداد بیشماری از ورزشکاران حرفهای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت رسیدهاند. این یکی دیگر از خصوصیات ورزش به شمار میآید.
امروزه ورزش زنان نیز جایگاه ویژهای در مجامع بینالمللی پیدا کردهاست.
واژهٔ ورزش که از دیرباز معنای تمرین و ممارست داشت به هنگام تصویب «قانون ورزش اجباری در مدارس» در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۰۶ خورشیدی بهطور رسمی به معنای امروزی وارد قاموس واژگان دولتی ایران شدهاست.
توسعهٔ ورزشها با توجه به گذشتهٔ کامل آنها، مطالب مهمی را دربارهٔ دگرگونیهای اجتماعی و دگرگونیهای خود ورزشها آشکار می نمایند.
کشفهای بسیار مدرنی در فرانسه، آفریقا و استرالیا دربارهٔ هنر غارنشینها وجود دارد (برای نمونه لاسکائوکس) که مربوط به زمان ماقبل تاریخ است اطلاعات زیادی دربارهٔ جشنهای مذهبی و رفتار انسانها از آن دوران را در دسترس قرار میدهد. دانشمندان با کمک تاریخ نویسی کربنی دریافتهاند که پیشینهٔ برخی از این منابع به ۳۰۰۰۰ سال پیش باز میگردد. شواهد مستقیم و کافی دربارهٔ ورزش از این منابع بدست نیامدهاست اما میتوان این برداشت را داشت که فعالیتهایی در آن دوران وجود داشته که برابر ورزش در زمان ما میشدهاست
ادامه را در دانلود بخوانید
اکثر انسان ها دارای زندگی های معمولی هستند و به همین روال نیز به زندگی شان ادامه می دهند. در دنیا البته افرادی نیز هستند که قدرت های خارق العاده ای دارند و همچنین با دیگر افراد مقداری متفاوتند. با ده نفر از این انسان ها آشنا شوید.
تکناز : انسان هایی که قدرت های مختلف و باورنکردنی دارند بسیار کم هستند. این افراد در بخش های مختلف دسته بندی می شوند بدین گونه که برخی باهوش، برخی قدرتمند ویا ... هستند. برخی از این افراد حتی قدرتشان را به عنوان منبعی برای ادامه زندگی استفاده می کنند.
مغز باور نکردنی
"دنیل تامت" نام یک پسر انگلیسی است که مغزی باورنکردنی دارد. تمام ذهن او به گونه ای مملو از اعمال ریاضی است و می تواند بسیاری از محاسبات ریاضی را تنها در چند ثانیه انجام دهد. او همچنین حافظه باورنکردنی دارد و می تواند بسیاری از چیزهایی که دیده است را بعد از چندین وقت باتمام جزئیات به خاطر آورد. او البته قدرت های دیگری مانند یادگیری سریع زبان را نیز دارد و می تواند در طول کمتر از دو هفته یک زبان را به طور کامل فراگیرد. یکی از رکوردهای او به خاطر سپردن عدد پی با 22514 عدد تنها در 5 ساعت است.
ادامه این را در دانلود بخوانید...
♥♥
♥♥ولی خیلی چیزای دیگه ای که یه عالمه قبل گم کرده بودین رو پیدا می کنین♥♥
♥♥
♥♥ ♥♥
♥♥
♥♥تا حالا دقت کردی وقتی سرت درد می کنه♥♥
♥♥همه صداها چند برابر بلندترن و حتی صدای پای مورچه رو هم می شنوی♥♥
♥♥شعری از خودم برای تو♥♥
♣♣ آسمان و زمین♣♣
ایـن بــار چَشمـــانـَـم بـــاز بــود
کِـه تـو گُــم شــدی
پیـدایــت کـِــه کـــردمـ
در آغـــوش دیگــــری بـــــودیـــ .
دیگــر قـــاصِـدک هــا
بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد! چـــون شَــرم دارنــد
پِیغــــام چَنــد نَفــــر را
بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
زَن جِنــس عَجـــیبــی اَسـتـــــ
...
چــَشمــ هــآیــَش رآ کـِـه مــی بَنــدی
...
دیــد دِلــش بــیشتــَر مــی شَــوَد
...
...
بآرآن لــِطـافَتـــ اَز چَــشمــ هــآیَش سَــرآزیــر
...
اِنــگآر دُرُسـتــــ شـُـده تــآ
...
...
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
پدر عزیزم
ساده نوشتن
چون ساده زیستن
زیباست
پس ساده می گویم
تا ابد
دوستت دارم
بالاخره بعد از حدس و گمان های فراوان ، روز گذشته مایکروسافت قیمت تبلت سرفیس را اعلام کرد . ۴۹۹ دلار برای مدل ۳۲ گیگابایتی مجهز به ویندوز RT بدون کیبرد لمسی و ۵۹۹ دلار برای مدل مجهز به کیبرد لمسی؛ در کنار قیمت ۶۹۹ دلاری مدل ۶۴ گیگابایتی با کیبرد لمسی، مبالغ اعلام شده توسط مایکروسافت بودند.
با چنین قیمتی، سرفیس ارزان تر از برخی تبلت های ویندوز RT است که قرار است به زودی عرضه شوند. برای مثال IdeaPad Yoga 11 لنوو ۷۹۹ دلار قیمت گذاری شده است. و البته سرفیس از مدل ۳۲ گیگابایتی آیپد هم ۱۰۰ دلار ارزان تر است.
اما آیا این مزیت بزرگ تنها برگ برنده و عامل برتری مایکروسافت است؟
اجازه دهید در یک جدول خلاصه و مفید به بررسی و مقایسه برخی قابلیت های کلیدی سرفیس با هم قیمت های خودش در بازار بپردازیم: یعنی آیپد وای فای و گلکسی تب 10.1 سامسونگ. مطمئنا هیچ گاه نمی توان تنها بر اساس خصوصیات و مشخصه های فنی برای خرید یک ابزار تصمیم گیری کرد. بلکه کارایی و تجربه کاربری نقش بسیار بزرگی را در تصمیم گیری برای خرید بازی می کنند. اما همیشه باید بدانیم که با میزان مشخص پول مان چه قدر ماست می توانیم بخوریم.