loading...
مطالب قشنگ و علمی و تاریخی و طنز
MAHDI ..... jAFARY بازدید : 4 شنبه 21 دی 1392 نظرات (0)

مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی
روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار
یک جایی شبیه دل خودش ، 
کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ، 
کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش ،
دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،
خیابان ساکت بود ، 
فکرش را برد آن دورها ، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را
صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ، 
هوا سرد بود ، دستهایش سرد تر ، 
مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد 
صدای گام هایی آمد و .. رفت ، 
مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد ،
خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ، 
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می کردند ،
مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت ،
معشوقه هم داشت ، فاطمه ، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید ،
به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر،
گفته بود : - بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی ، دست پر میام ...
فاطمه باز هم خندیده بود ، 
آمد شهر ، سه ماه کارگری کرد ، 
برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد ، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،
تصویر فاطمه آمد توی ذهنش ، فاطمه دیگر نمی خندید ،
آگهی روی دیورا را که دید تصمیمش را گرفت ،
رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ،
مثل فروختن یک دانه سیب بود ،
حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،
پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد 
یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ، 
پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،
صبح توی اتوبوس بود ، کنارش یک مرد جوان نشست ،
- داداش سیگار داری؟
سیگاری نبود ، جوان اخم کرد ،
نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید فاطمه می خندد ، خودش می خندد ، توی یک خانه یک اتاقه و گرم
چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :
- پولام .. پولاااام ، 
صدای مبهم دلسوزی می آمد ، 
- بیچاره ، 
- پولات چقد بود ؟
- حواست کجاست عمو ؟
پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید ،
جای بخیه های روی کمرش سوخت ، 
برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن پاسگاه ، 
بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،
دل برید ، 
با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود ،
...
- پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...
چشمهاشو باز کرد ،
صبح شده بود ،
تنش خشک شده بود ، 
خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد ،
در بانک باز شد ،
حال پا شدن نداشت ،
آدم ها می آمدند و می رفتند ، 
- داداش آتیش داری؟
صدا آشنا بود ، برگشت ،
خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو ایستاده بود ،
چشم ها قلاب شد به هم ،
فرصت فکر کردن نداشت ، 
با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد ،
- آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...
جوان شناختش ، 
- ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...
پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ....
افتاد روی زمین ، 
جوان دزد فرار کرد ، 
- آییی یی یییییی
مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا، 
دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،
- بگیریتش .. پو . ل .. ام
صدایش ضعیف بود ،
صدای مبهم دلسوزی می آمد ،
- چاقو خورده ...
- برین کنار .. دس بهش نزنین ...
- گداس؟
- چه خونی ازش میره ...
دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش 
دستش داغ شد 
چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ،
سرش گیج رفت ،
چشمهایش را بست و ... بست .
نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ، 
همه جا تاریک بود ... تاریک .
.........
همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :
- یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد .
همین ،
هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ،
نه کسی فهمید مرد که بود ، نه کسی فهمید فاطمه چه شد 
مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی ،
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،
انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،
شاید فاطمه هم مرده باشد ،
شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ،
کسی چه میداند ؟!
کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟
زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ،
قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست 
قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست .

 

 

 
 
منتظر داستان های بعد باشید..
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

داستان کوتاه ازدواج شاهزاده

روزی روزگاری دخترکی فقیر دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود. 

دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمیکرد.

خانواده ی دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه می کردند که دل از این عشق ناممکن برگیرد. 

و به خواستگارانی که مانند خودش فقیر بودند پاسخ دهد.اما او تنها لبخند میزد . 

او میدانست که همگان تصور میکردند او عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده … 

اما خودش میدانست که تنها مهر پاک او را در سینه دارد . روزگار گذشت تا خبری در شهر پیچید . 

پادشاه تصمیم گرفته بود دخترکی را از طبقه اشراف شهر برای پسرش انتخاب کند. 

اما پسر از پدر خواست تا شرط ازدواجش را خودش تعیین کند. پادشاه قبول کرد . 

و شاهزاده روزی تصمیم خود را اعلام کرد… 

وی گفت فلان روز تمام دختران دوشیزه ی شهر به میدان اصلی شهر بیایند 

تا من همسرم را از میان آنان برگزینم . 

همه دختران خوب و بد زشت و زیبا و فقیر و دارا به میدان شتافتند و پسر پادشاه در انجا گفت 

من قصد دارم همسرم را از میان دختران شهر خودم انتخاب کنم اما تنها یک شرط برای همسر من واجب است 

که من آن شرط را بازگو نمیکنم. تنها یک خواسته دارم … 

من به تمامی دختران شهر تخم گلی را میدهم و آنان باید تخم گل را پرورش دهند و پس از مدتی گلی زیبا از آن رشد کند. 

هر دختری که سلیقه ی بیشتری را به خرج دهد و گلدان زیباتری را برای من بیاورد همسر آینده ی من خواهد بود. 

دختران با شور و شعف تخم گلها را گرفتند که در میان آنها دخترک دل سپرده نیز تخمی از دستان پسر پادشاه گرفت… 

دوستان دختر او را مسخره کردند که چرا فکر میکنی پسر پادشان میان این همه دختران با سلیقه ی شهر تو را انتخاب میکند …! 

اما دخترک لبخندی زد و پاسخ داد پرورش گلی که او خواسته نیز برایم لذت آور است...

روزها گذشت و کم کم زمان به روز موعود نزدیک میشد … 

اما دخترک هر چی بیشتر به گلدان خود میرسید و به آن آب میداد 

و از آن مراقبت میکرد گلی از آن نمی رویید … او روز به روز افسرده تر میشد . 

به گفته ی دوستانش پی میبرد . تا روز موعود …. 

که همه دختران شهر با گلدانهایی زیبا و خوشبو راهی قصر شدند … 

یکی گلدانی از یاس های وحشی و دیگر نیز گلدانی از رز های سرخ در دست داشتن 

یکی شب بوهای معطر و دیگری لاله های قرمز… 

اما دخترک عاشق با گلدانی خشک و خالی راهی شد. 

تنها به این امید که یک بار دیگر پسر پادشاه را ببیند … 

شاهزاده که گلدانها را یکی یکی میگرفت چشمش به گلدان دخترک افتاد و او را صدا کرد …

سپس به نزد پدرش رفت و در گوش او چیزی گفت و پادشاه لبخندی به لب اورد … 

پسر پادشاه بانگ بر آورد که همسر آینده من این دخترک است که گلدان خالی به همراه آورده … 

همهمه ای راه افتاد همه حتی دخترک با تعجب به وی نگاه میکردند… 

که پسر پادشاه گفت: مهمترین شرط من برای ازدواج صداقت همسرم بود … 

در حالیکه تمام تخم گلهایی که به دختران دادم سنگ ریزه ای بیش نبود و قرار نبود گلی از آن بروید ! 

و تنها کسی که به دروغ متوسل نشد این دخترک بود …! 

پس وی هیچ گاه در زندگی به من دروغ نخواهد گفت .

منتظر داستان های بعد باشید..

 
 
 
mobi بازدید : 50 جمعه 20 دی 1392 نظرات (0)

لره در مسابقه ای اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن جایزه یک میلیون دلاری آن دارد.

سولات را بخوانید:

1-جنگ صد ساله چقدر طول کشید؟

الف) 116 سال

ب) 99 سال

ج) 100 سال

د) 150 سال

او نمی تواند به سوال جواب دهد.

2-کلاه های پاناما در چه کشوری تولید می شوند؟

الف) برزیل

ب) شیلی

ج) پاناما

د) اکوادور

حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک می کند.

3- روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبرشان را جشن می گیرند؟

الف) ژانویه

ب) سپتامبر

ج) اکتبر

د) نوامبر

خوب! بقیه حضار باید به دادش برسند.

4- اسم شاه جرج ششم چه بود؟

الف) ادر

ب) آلبرت

ج) جرج

د)مانوئل

این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت می کند.

5- نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده است؟

الف) قناری

ب) کانگارو

ج) توله سگ

د) موش

در اینجاست که شرکت کننده بخت برگشته از ادامه مسابقه انصراف می دهد.

جوابهارو در دانلود بخوانید....نیشخند

mobi بازدید : 34 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

                                 


گروهی از دیرینه شناسان ایرلندی و انگلیسی دریافتند که پرنده غول پیکری که اواخر دوره کرتاسه می زیسته الهام بخش "سیمرغ افسانه ای" بوده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، دیرینه شناسان دانشگاه دوبلین و دانشگاه پیستبورگ با بررسی بقایای فسیلی پرنده ای عظیم که بیش از 3 متر طول و بیش از 50 کیلوگرم وزن داشته است دریافتند که این فسیلها مربوط به بزرگترین پرنده ای بوده که تاکنون بر روی زمین خرامیده است.
این فسیلها در طول اکتشافات یک تیم آلمانی در سال 1970 در شمال قزاقستان کشف و سپس با استفاده از گچ، چسب و نقاشی بازسازی و در موزه ای در بلژیک نگهداری شدند. اکنون محققان دانشگاه دوبلین با استفاده از مواد حلال، چسبها و گچها را از روی این استخوانها پاک کردند و به نتایج جالبی در مورد این پرنده رسیدند.
این بررسیها نشان می دهد که این پرنده در اواخر دوره کرتاسه در 85 میلیون سال قبل در کنار دایناسورهای آسیای مرکزی زندگی می کرده است.
به نظر می رسد این پرنده الهام بخش سیمرغ افسانه ای بوده است که در داستانهای شاهنامه فردوسی از آن یاد شده است و به همین دلیل اسم علمی Samrukia nessovi را برای آن برگزیده اند. 

 

ادامه را در دانلود بخوانید....ابرو

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 5 چهارشنبه 18 دی 1392 نظرات (0)

پ نه پ (سری اول)

                                                                                   

           رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام، میگه برای موش های خونتون میخواین، پ نه پ                    میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه!
 

- رفتیم بلیط کانادا بگیریم، زنه میگه سیاحتیه؟ میگم پ نه پ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد!


- سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟! پ نه پ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!


- رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟ پ نه پ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!


- رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟ پ نه پ اومدم کتابا رو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا!


- سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟... میگم پ نه پ دعای ابوحمزه ثمالیه!

- رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟ میگم: پ نه پ همین جا میخورمش.


- رفتم آزمایش ادرار. یارو میگه ادراره؟ میگم: پ نه پ سکنجبین برو کاهو بیار بزنیم توش بخوریم!


- کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟ پ نه پ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.


- داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم اومده میگه جدی حال میده؟ میگم پ نه پ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم!


- تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم می خوای گاز بزنی؟
پ نه پ من می خوام لیس بزنم...


- رفتم بانک پول بگیرم کارمنده میگه پول رو میبرین؟ گفتم پ نه پ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....


- رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932 گفت: تالیا داری؟ پ نه پ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد!

- رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه! پ نه پ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!


- با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده یارو میگه نون می خوای ؟ پ ن پ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم.


- تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟ میگم پ نه پ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه

مشغول تلفنادامه در دانلود بخوانیدمشغول تلفن

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 91 چهارشنبه 18 دی 1392 نظرات (0)

 

همه چیز در مورد جن

                                                                           ا
         اینکه وجود داره رو کسی نمیتونه انکار کنه.هم علمی اثبات شده هم تو کتاب آسمانی ما مسلمونا اومده.           اما اینکه چقدر میتونه واسه آدمیزاد خطرناک باشه رو باید بدونیم ...
 

۱- جن جانوریست دارای شعور و فیزیکی غیر ارگانیک که از لحاظ شان وجودی از دید ادیان پایینتر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یاjinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که پوشیده شده و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست.

 


۲- خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان اعجاب آور است عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک در وجودش مانند بارباپاپا می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود و بسیاری از چیزها را در یک آن جا به جا کند همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد می تواند مثلا ظرف 5 دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگرد.

 

ادامه در دانلود بخوانیداوه

 

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 33 دوشنبه 02 دی 1392 نظرات (0)

تبلت چگونه زندگی مجازی شما را متحول می‌کند؟! تجربه شخصی من از کار با «گلکسی تب»

آن دسته از خوانندگان که مشترک فید وبلاگ هستند، چند وقت پیش در یکی از پست‌ها خواندند که قصد تهیهگلکسی تب دارم. من آن زمان از خوانندگان خواسته بودم که در مورد فارسی‌سازی این گجت، راهنمایی کنند.

خوب! تبلت را مدتی پیش از طریق «دیجی کالا» تهیه کردم و با اندکی دردسر رام فارسی را نصب کردم.

بعضی از دوستان و خوانندگان از من خواسته‌اند که تجربه‌ام را در مورد کار با تبلت به صورت عام و گلکسی تب به صورت خاص، به اشتراک بگذارم.

در این پست، من به جای اینکه اطلاعات و آمار و اعداد سایت‌های معتبر را در مورد گلکسی تب، ترجمه کنم و در اینجا بیاورم، سعی می‌کنم بر تجربه خودم متمرکز شوم. شما می‌توانید با جستجویی مختصر بهترین مرورها را در وب پیدا کنید و با استفاده از آنها و پست من، اطلاعات خود را تکمیل کنید.

- تبلت یک گوشی با صفحه نمایش بزرگ است. من واقعا نمی‌دانم فلسفه استفاده از وسیله‌ای، بین گوشی‌های روتین و لپ‌تاپ‌ها چیست؟

واقعیتش را بخواهید، من هم در هنگام خرید تبلت، همین شک و تردید را داشتم. خوب، آخر چه معنی دارد، یک اسمارت‌فون خوب و یک نت‌بوک یا لپ‌تاپ پرتابل برای کار آدم کفایت می‌کند. تبلت این میان به چه دردی می‌خورد؟! اما این تردید من تا حدی زیادی بعد از خرید تبلت برطرف شد.

 

                                           خنده ادامه را در دانلود بخوانیدخنده

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 26 دوشنبه 02 دی 1392 نظرات (0)

 

ماده‌باورییا ماتریالیسم (به انگلیسی: Materialism) یا ماده‌گرایی:به دیدگاهی گفته می‌شود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه‌ی چیزها از ماده تشکیل شده‌اند و همه‌ی پدیده‌ها (از جمله آگاهی) نتیجه‌ی برهم‌کنش‌های مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها چیز است وواقعیت عملاً همان کیفیت‌های در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است. ماتریالیسم یک مکتب فلسفی می‌باشد که در مقابل مکتب ایده‌آلیسم مطرح شده‌است. شاخه‌های مهم آن ماده‌باوری مکانیکی و ماده‌باوری دیالکتیکیمی‌باشند. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیان‌گذاری کرد و ماده‌باوری دیالکتیک را مارکس.

  

 

 

ماده‌باوری و مادی‌گرایی

برای هردوی این واژه ها در زبان انگلیسی یک معادل وجود دارد: materialism با این وجود، بین دو واژه ی ماده‌باوری و مادی‌گرایی تفاوت معنایی فاحشی وجود دارد:

  • ماده‌باوری: به کسی گفته می‌شود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه‌ی چیزها از ماده تشکیل شده‌اند و همه‌ی پدیده‌ها (از جمله «آگاهی») نتیجه‌ی برهم‌کنش‌های مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها «چیز» است و «واقعیت» عملاً همان کیفیت‌های در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است.
  • مادی‌گرا:به کسی گفته می‌شود که رسیدن به آسایش جسمانی را بالاترین ارزش می‌داند. چنین افرادی پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر و کالاهای بیشتر (خانه، ماشین، لوازم، ...) هستند و چیزی بیشتر از اینها را نمی‌بینند و/یا نمی‌خواهند.

غالباً عامدانه یا غیرعامدانه این دو واژه با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند. مثلاً گفته می‌شود "کسانی که جهان را چیزی جز ماده نمی‌دانند، پیوسته به دنبال مادیات‌اند."

 

                                         خیال باطل  ادامه را در دانلود بخوانید اوه

 

 

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 16 دوشنبه 02 دی 1392 نظرات (0)

 

                                                                         ورزش

ورزش به تمامی گونه‌های فعالیت فیزیکی بدن گفته می‌شود که شرکت کنندگان آن می‌توانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان و یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند. ورزش می‌تواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایهٔ رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در این گونه ورزش‌ها شرکت کنندگان باید درجه‌ای از توانمندیهای مربوط به آن رشته را دارا باشند به ویژه در رده‌های بالاتر. هم اکنون با در نظر گرفتن ورزش‌های تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزش‌های گروهی می‌تواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دسته بندی کند و تیم‌ها با هم رقابت کنند.اینکه گونه‌هایی از فعالیت‌های غیر فیزیکی وجود دارد که گاهی آن‌ها را به ورزش نسبت می‌دهند؛ برای نمونه می‌توان به ورق‌بازی وبازی‌های تخته‌ای اشاره کرد.

تعریف ورزش به هدف و منظور از انجام آن بستگی دارد:

برای نمونه رقابت های شنا که در برابر هزاران نفر در یک استخر سرپوشیده ویژه مسابقات انجام می‌گیرد یک گونه از ورزش بشمار می‌رود در حالیکه شنا در یک استخر معمولی یا در دریا یک تفریح شمرده می‌شود.

رشته‌های فراوانی در ورزش وجود دارند و مردم زمان و هزینه زیادی را چه به عنوان شرکت کننده و چه به عنوان تماشاگر صرف ورزش می‌کنند.

ورزش و ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به قالب یک حرفه و فعالیت درآمده‌است و تعداد بیشماری از ورزشکاران حرفه‌ای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت رسیده‌اند. این یکی دیگر از خصوصیات ورزش به شمار می‌آید.

امروزه ورزش زنان نیز جایگاه ویژه‌ای در مجامع بین‌المللی پیدا کرده‌است.

واژهٔ ورزش که از دیرباز معنای تمرین و ممارست داشت به هنگام تصویب «قانون ورزش اجباری در مدارس» در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۰۶ خورشیدی به‌طور رسمی به معنای امروزی وارد قاموس واژگان دولتی ایران شده‌است.


توسعهٔ ورزش‌ها با توجه به گذشتهٔ کامل آن‌ها، مطالب مهمی را دربارهٔ دگرگونی‌های اجتماعی و دگرگونی‌های خود ورزش‌ها آشکار می نمایند.

کشف‌های بسیار مدرنی در فرانسه، آفریقا و استرالیا دربارهٔ هنر غارنشین‌ها وجود دارد (برای نمونه لاسکائوکس) که مربوط به زمان ماقبل تاریخ است اطلاعات زیادی دربارهٔ جشن‌های مذهبی و رفتار انسان‌ها از آن دوران را در دسترس قرار می‌دهد. دانشمندان با کمک تاریخ نویسی کربنی دریافته‌اند که پیشینهٔ برخی از این منابع به ۳۰۰۰۰ سال پیش باز می‌گردد. شواهد مستقیم و کافی دربارهٔ ورزش از این منابع بدست نیامده‌است اما می‌توان این برداشت را داشت که فعالیت‌هایی در آن دوران وجود داشته که برابر ورزش در زمان ما می‌شده‌است

                                                                                                                                                     خیال باطل  ادامه را در دانلود بخوانید اوه



 

mobi بازدید : 10 سه شنبه 19 آذر 1392 نظرات (0)

 


دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده، سواد داری؟ ( خوب چه ربطی داشت؟)

نوچ نوچ
بی سوادی؟
نوچ نوچ
پس تو خر من هستی !!!!!...
و به این ترتیب ما اوسکول وار بزرگ شدیم ! این یکیش خیلی خارجیه:
آن مان نباران
دو دو اسکاچی
آنی مانی کلاچی!!!
یهنی چی آخه! زبون آفریقایی میخوندیم؟!!)
ده بیست سه پونزده
هزار و شصت و شونزده
هرکی میگه شونزده نیست!!
17 18 19 20 ! 
جون من برید تو نخ ادامه شخنده!!!


ادامه در دانلود"

MAHDI ..... jAFARY بازدید : 95 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (0)

 

اکثر انسان ها دارای زندگی های معمولی هستند و به همین روال نیز به زندگی شان ادامه می دهند. در دنیا البته افرادی نیز هستند که قدرت های خارق العاده ای دارند و همچنین با دیگر افراد مقداری متفاوتند. با ده نفر از این انسان ها آشنا شوید.


تکناز :  انسان هایی که قدرت های مختلف و باورنکردنی دارند بسیار کم هستند. این افراد در بخش های مختلف دسته بندی می شوند بدین گونه که برخی باهوش، برخی قدرتمند ویا ... هستند. برخی از این افراد حتی قدرتشان را به عنوان منبعی برای ادامه زندگی استفاده می کنند.

مغز باور نکردنی

آشنایی با 10 انسان خارق العاده دنیا ! (+عکس)

"دنیل تامت" نام یک پسر انگلیسی است که مغزی باورنکردنی دارد. تمام ذهن او به گونه ای مملو از اعمال ریاضی است و می تواند بسیاری از محاسبات ریاضی را تنها در چند ثانیه انجام دهد. او همچنین حافظه باورنکردنی دارد و می تواند بسیاری از چیزهایی که دیده است را بعد از چندین وقت باتمام جزئیات به خاطر آورد. او البته قدرت های دیگری مانند یادگیری سریع زبان را نیز دارد و می تواند در طول کمتر از دو هفته یک زبان را به طور کامل فراگیرد. یکی از رکوردهای او به خاطر سپردن عدد پی با 22514 عدد تنها در 5 ساعت است.

ادامه این را در دانلود بخوانید...

 

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 4,953